loading...
شب های تنهایی
پسرک تنها بازدید : 35 دوشنبه 27 مرداد 1393 نظرات (0)

 

 

 

 

 

 

 

هیچ وقت کسی را با همه ی وجودت دوست نداشته باش

 

یک تکه از خودت را نگهدار برای روزهایی که هیچ کس را به جز خودت نداری

 

پسرک تنها بازدید : 32 دوشنبه 27 مرداد 1393 نظرات (0)

http://axgig.com/images/33003455922091319072.jpg

 

دُختـَرے نیسـتـَم کـه هـَرزگـــے کـُنـَم!

زنـانگــے وَ مـُـحَـبـَتم را بـا هـَر مــردے تقسـیم نمـے کنم

عـشـقَم تنها خــاص ِ یکـــ نـفر اَســت

غـَرق ِ عـــــشــــــق خواهــم کرد آنکه خاص ِ من باشـد

طــورے کـه بـــے نیاز شـود از عـشق، ســیرابــ شـود از زندگـــے ...

تا جــان به در بـَرَم، آغوشـَم تنها سـَهم اوسـتــــ

 

پسرک تنها بازدید : 23 دوشنبه 20 مرداد 1393 نظرات (0)

 

  _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرمتحرک شباهنگ www.shabahang20.blogfa.com _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_

مگسی را کشتم

 

نه به این جرم که حیوان پلیدی است، بد است

 

و نه چون نسبت سودش به ضرر یک به صد است

 

طفل معصوم به دور سر من میچرخید،

 

به خیالش قندم

 

یا که چون اغذیه ی مشهورش تا به این حد گندم!!!

 

ای دو صد نور به قبرش بارد؛

 

مگس خوبی بود…

 

من به این جرم که از یاد تو بیرونم کرد،

 

مگسی را کشتم …!

 _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرمتحرک شباهنگ www.shabahang20.blogfa.com _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_

 

پسرک تنها بازدید : 31 دوشنبه 20 مرداد 1393 نظرات (0)

 

 

روزهاى خاکسترى، کتمان دردى آشنا، اسرار حضورى نه

 

از جنس من، اینروزها اینها مرا به سوسوى خویش


 مى کشانند


 

خوب من، گمان مى برم که دیگر صدایم به دیوار هم نرسد

 

پسرک تنها بازدید : 32 دوشنبه 20 مرداد 1393 نظرات (0)
 _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرمتحرک شباهنگ www.shabahang20.blogfa.com _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_

پشت پنجره , منظره ای نیست جز عبور , سکوت و من ..
من که در انعکاس شیشه بغض کرده ام ؟!
و رقص بیرحم عقربه های عمر ستیز ..
بوق ماشین بی جان , جان خیالم را گرفت
چه خوش باور است این ساز من
کلامش را حرام ‘ و شکوهش را مکروه میدانند ، خبری از انصاف نیست
اما من هنوز ایستاده ام ‘ تا اخرین خنجر نا جوان مردی ، می دانم تو هم هستى . ممنون
همین
..

 
پسرک تنها بازدید : 33 پنجشنبه 16 مرداد 1393 نظرات (0)

 

 

 

 

اشتباه اول من و تو یک نگاه بود

 

عشق ما از اولین نگاه اشتباه بود

 

گر چه باورت نمی شود ولی حقیقتی است

 

اینکه کلبه من از غم تو روبراه بود

 

می دویدم و میان کوچه جار می زدم

 

های های گریه بود و اشک و درد و آه بود

 

گاه گریه می شدیم و گاه خنده مثل شوق

 

این هم از تب همان نگاه گاه گاه بود

 

جنگ بر سر من و خدا و عشق بود و سیب

 

سیب بی گمان در این میانه بی گناه بود

 

هر کجای شب که مثل سایه پرسه می زدیم

 

ردی از عبور سرد آفتاب و ماه بود

 

آفتاب من تویی و ماه من بگو چرا

 

با حضور آفتاب ، روز من سیاه بود ؟

 

اهل شکوه نیستم وگرنه آنهمه غروب

 

بر غریبی من و تو بهترین گواه بود

 

هرچه می دوم به انتهای خود نمی رسم

 

مانده ام کجا ، کجای کار اشتباه بود

 

پسرک تنها بازدید : 39 پنجشنبه 16 مرداد 1393 نظرات (0)

عكس عمو زنجير باف واقعي 1 

وقتى کودک بودم،میخواندم،عموزنجیرباف،زنجیرمنوبافتى؟

 

 

و از این سئوال غافل بودم مگر آنکه زنجیر مرا مى بافد از من است؟

که او را عمو مى خوانم؟


حالا هم همانطور مى گذرد، مگر آنکه مرا زندان غم مى سا
زد مى تواند عشق

باشد؟
عزیز آسمان و زمین ، اندیشه را اینروزها به قیمت پادرى ساده بر کنج دیوار بى در نیز نمى خرند


دیگر بار باید برخواست و از نو بود، اما چگونه؟

 

 

آنکه مى پندارى مونس لحظه هاى درد تو مى شود روزى درد تو مى شود هر روز،

 

ابتداى راه را چنان زیبامى رویم گویى این راه را خود ساخته ایم


اما دریغ که گذر زمان گذرى مى سازد که ناگزیر از پذیرش این بى همسفرى خواهى بود


خواستن داشتن قصه عشقى نازنین، جرم این است
 و درحبسى طولانیست این

   

 ناباورى تلخ، این انتظار درد، این دورى لمسى از رویا

 همین....

 

پسرک تنها بازدید : 36 پنجشنبه 16 مرداد 1393 نظرات (0)

 

 

صدایش زدم، برگشت پرسیدم :اینجا چه مى کنى؟


گفت دلتنگ روزگاران بودم ،گفتم خوبى؟

 

 

گفت دوست داشتم مى بودم. گفتم غریبى؟گفت زمانى آشناتر از من نبود.

پرسیدم چرا اینقدر بى جانى؟ گفت بس که جان دادم.


دلم سوخت به رسم جهل مهربان گونه گفتم، سیگار؟

 

گفت آمده بودم نفس تازه کنم و رفت، همانطور که دور مى شد گفتم:

 

راستى اسمت را نگفتى ؟


به آرامى گفت: تا دیروز عشق، امروز را نمى دانم


درون مطرود و بیرون مجبور، راه سوم را نشانم بده عزیز ساده صبورم،
همین

 

 

 

 

تعداد صفحات : 4

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    به نظر شما مطالب سایت بیانگر چه شخصیتی میباشد؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 36
  • کل نظرات : 5
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 8
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 19
  • باردید دیروز : 35
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 61
  • بازدید ماه : 135
  • بازدید سال : 736
  • بازدید کلی : 7,075
  • کدهای اختصاصی

    ツCode style picturesツ
    http://bo3e.com/wp-content/uploads/style-ax-cod.gif 

    كد ساعت

    
  • مجتمع طلائیه
  • بزرگترین گالری عکس













    دریافت کد عکس تصادفی

    آرشیو کد آهنگ دانلود آهنگ جدید