loading...
شب های تنهایی
پسرک تنها بازدید : 111 جمعه 18 اردیبهشت 1394 نظرات (1)

http://dl.topnaz.com/2013/05/father-day-6.jpg

 

تقدیم به دوست عزیزم ساناز محمدی

 

 که پدرشان را ازدست دادند.

 

مدتی است از شکسته شدن این دل گذشته ،

 

هنوز قطره هایی از اشکهای  آن روزها بر چشمانم نشسته ،

 

حالم بهتر نیست از این دل خسته ... گرفته دلم ، کجایی که آرامم

 

 کنی ، کجایی که این غم یخ زده را در دلم آب کنی گرفته دلم ،

 

 کجایی که به درد دلهایم گوش کنی نیستی و من در حسرت این

 

 لحظه ها نشسته ام


، نیستی و من بیشتر از همیشه خسته ام در لا به لای برگهای


زندگی ، نیست برگی که از تو ننوشته باشم ،

 

نیست روزی که از تو نگفته باشم هزار سال هم که بگذرد من در

 

 توهم حضورت نفس می کشم


 من آن شانه هایت را می خواهم که پناهم بود همان یک وجب از

 

 شانه ات تمام دارایی ام بود من آن دست های گرمت را می خواهم

 

 که یک عمرعبادت نوشت

 

با آن نگاه مهربان و آن همه خوبی من بی تو طاقت ماندن ندارم

 

این بغض لعنتی.... این بغض لعنتی

 

وقتی دیروز باران بارید

 

“آن مرد در باران آمد” را به یاد آوردم

 

“آن مرد با نان آمد”

 

یادم آمد که دیگر پدرم در باران

 

با نانی در دست

 

و لبخند بر لب

 

نخواهد آمد

 

دیروز دلم تنگ شد و با آسمان و دلتنگی‌اش

 

با زمین و تنهائیش

 

با خورشید و نبودنش

 

به یاد پدر سخت گریستم

 

پدرم وقتی رفت سقف این خانه ترک بر میداشت

 

پدرم وقتی رفت دل من سخت شکست....

 

به امید روز وصال

 

پسرک تنها بازدید : 78 جمعه 29 اسفند 1393 نظرات (0)
ای فرزند آدم... به عبادتم روی آور تا دلت را از خودم پر کنم. و جانت را از سرخوشی همراهی ام آکنده سازم و مشکلات تو را بر طرف نمایم و روزی تو را مهیا گردانم. نام مرا بر زبان آور و مرا یاد کن تا من نیز به یاد تو باشم. اگر مرا پنهانی یاد کنی تو را پنهانی یاد کنم. و اگر نامم را آشکار در حضور همگان بر زبان آوری در جمعی گرامی تر از آدمیان از تو یاد می کنم...
پسرک تنها بازدید : 83 جمعه 26 دی 1393 نظرات (0)

توبه

من گـنه کار و اسـیرم ای خـدا

                               مهـر تـو شد دستگیرم ای خـدا

قلب من باشد پریشـان و سیــاه

                               روشن است از تو ضمیرم ای خـدا

من فقط بـر درگهت دارم امیــد

                              لطف کن بر من ،که گَردم رو سفید

تـو رهـایم کن زِهَــر آلـودگی

                              ای کلامت مایــه نـور و نـوید

لطف تو باشد ، کنم از خود سفـر

                                ذکر تو گویم به هر صبح و سحـر

ای خـدا ! آرام کن جـان مـرا

         بـر نگـردان ای خـدا از من نظر

 

پسرک تنها بازدید : 91 یکشنبه 23 آذر 1393 نظرات (0)

 

همه میگن تا شقایق هست زندگی باید کرد


اما من میگم...

دیگه شقایق های این دور و زمونه ارزش نداره ک بخوای ب خاطرشون زندگی کنی یا زندگی نکنی


پس میگم تا خدا هست زندگی باید کرد...

 

پسرک تنها بازدید : 73 یکشنبه 23 آذر 1393 نظرات (0)

احســاس میکنـــم بــازی را باختــم,

ولــی هیچکــس حواســش نیســت

کــه مــن یــار بــودم نــه حــریف!

پسرک تنها بازدید : 89 یکشنبه 23 آذر 1393 نظرات (0)

 

تاب تاب عباسی

یادش بخیراون بازی

هربارقسم می دادم

خدامنو نندازی....

اما الان...

تاب تاب عباسی

خدا خستم از بازی

دنیاچقدتابم داد

کاشکی منو بندازی...!!!

پسرک تنها بازدید : 82 چهارشنبه 14 آبان 1393 نظرات (0)

 

 


بی تو ، مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم


همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم


شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم


شدم آن عاشق دیوانه که بودم !

در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید


باغ صد خاطره خندید


عطر صد خاطره پیچید

یادم آید که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم


پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم

ساعتی بر لب آن جوی نشستیم


تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت


من همه محو تماشای نگاهت


آسمان صاف و شب آرام


بخت خندان و زمان رام


خوشه ماه فرو ریخته در آب


شاخه ها دست برآورده به مهتاب


شب و صحرا و گل و سنگ


همه دل داده به آواز شباهنگ

یادم آید : تو بمن گفتی :


ازین عشق حذر کن !


لحظه ای چند بر این آب نظر کن


آب ، آئینة عشق گذران است


تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است


باش فردا ، که دلت با دگران است


تا فراموش کنی ، چندی ازین شهر سفر کن !

با تو گفتنم :


حذر از عشق ؟


ندانم


سفر از پیش تو ؟


هرگز نتوانم


روز اول که دل من به تمنای تو پَر زد


چون کبوتر لب بام تو نشستم


تو بمن سنگ زدی ، من نه رمیدم ، نه گسستم


باز گفتم که : تو صیادی و من آهوی دشتم


تا به دام تو درافتم ، همه جا گشتم و گشتم


حذر از عشق ندانم


سفر از پیش تو هرگز نتوانم ، نتوانم … !

اشکی از شاخه فرو ریخت


مرغ شب نالة تلخی زد و بگریخت !


اشک در چشم تو لرزید


ماه بر عشق تو خندید

یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم


پای در دامن اندوه کشیدم


نگسستم ، نرمیدم

رفت در ظلمت غم ، آن شب و شبهای دگر هم


نه گرفتی دگر از عاشق آزده خبر هم


نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم !


بی تو ، اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم


فریدون مشیری

 

 

 

پسرک تنها بازدید : 81 دوشنبه 28 مهر 1393 نظرات (0)

 

 

 

 

 

لحظه ای غافل شدم صدسال راهم دور شد

 

 

 

آنقدر بیراهه رفتم تا دو چشمم کور شد.

 

 

 

 

 

 

 

 

پسرک تنها بازدید : 68 دوشنبه 27 مرداد 1393 نظرات (1)

 

شبی از شبها، شاگردی در حال عبادت و تضرع و گریه و زاری بود.
در همین حال مدتی گذشت، تا آنکه استاد خود را، بالای سرش دید، که با تعجب و حیرت؛ او را، نظاره می کند !
استاد پرسید : برای چه این همه ابراز ناراحتی و گریه و زاری می کنی؟

شاگرد گفت : برای طلب بخشش و گذشت خداوند از گناهانم، و برخورداری از لطف خداوند!
استاد گفت : سوالی می پرسم ، پاسخ ده؟
شاگرد گفت : با کمال میل؛ استاد.
استاد گفت : اگر مرغی را، پروش دهی ، هدف تو از پرورشِ آن چیست؟
شاگرد گفت: خوب معلوم است استاد؛ برای آنکه از گوشت و تخم مرغ آن بهره مند شوم استاد گفت: اگر آن مرغ، برایت گریه و زاری کند، آیا از تصمیم خود، منصرف خواهی شد؟
شاگردگفت: خوب راستش نه...!نمی توانم هدف دیگری از پرورش آن مرغ، برای خود، تصور کنم!
استاد گفت: حال اگر این مرغ ، برایت تخم طلا دهد چه؟ آیا باز هم او را، خواهی کشت، تا از آن بهره مند گردی؟!
شاگرد گفت : نه هرگز استاد، مطمئنا آن تخمها، برایم مهمتر و با ارزش تر خواهندبود!
استاد گفت :
پس تو نیز؛ برای خداوند، چنین باش!
همیشه تلاش کن، تا با ارزش تر از جسم ، گوشت ، پوست و استخوانت؛ گردی.
تلاش کن تا آنقدر برای انسانها، هستی و کائنات خداوند، مفید و با ارزش شوی
تا مقام و لیاقتِ توجه، لطف و رحمتِ او را، بدست آوری .
خداوند از تو گریه و زاری نمی خواهد!
او، از تو حرکت، رشد، تعالی، و با ارزش شدن را می خواهد و می پذیرد،
نه ابرازِ ناراحتی و گریه و زاری را.....!

پسرک تنها بازدید : 35 دوشنبه 27 مرداد 1393 نظرات (0)

 

 

 

 

 

 

 

هیچ وقت کسی را با همه ی وجودت دوست نداشته باش

 

یک تکه از خودت را نگهدار برای روزهایی که هیچ کس را به جز خودت نداری

 

پسرک تنها بازدید : 32 دوشنبه 27 مرداد 1393 نظرات (0)

http://axgig.com/images/33003455922091319072.jpg

 

دُختـَرے نیسـتـَم کـه هـَرزگـــے کـُنـَم!

زنـانگــے وَ مـُـحَـبـَتم را بـا هـَر مــردے تقسـیم نمـے کنم

عـشـقَم تنها خــاص ِ یکـــ نـفر اَســت

غـَرق ِ عـــــشــــــق خواهــم کرد آنکه خاص ِ من باشـد

طــورے کـه بـــے نیاز شـود از عـشق، ســیرابــ شـود از زندگـــے ...

تا جــان به در بـَرَم، آغوشـَم تنها سـَهم اوسـتــــ

 

پسرک تنها بازدید : 23 دوشنبه 20 مرداد 1393 نظرات (0)

 

  _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرمتحرک شباهنگ www.shabahang20.blogfa.com _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_

مگسی را کشتم

 

نه به این جرم که حیوان پلیدی است، بد است

 

و نه چون نسبت سودش به ضرر یک به صد است

 

طفل معصوم به دور سر من میچرخید،

 

به خیالش قندم

 

یا که چون اغذیه ی مشهورش تا به این حد گندم!!!

 

ای دو صد نور به قبرش بارد؛

 

مگس خوبی بود…

 

من به این جرم که از یاد تو بیرونم کرد،

 

مگسی را کشتم …!

 _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرمتحرک شباهنگ www.shabahang20.blogfa.com _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_

 

پسرک تنها بازدید : 31 دوشنبه 20 مرداد 1393 نظرات (0)

 

 

روزهاى خاکسترى، کتمان دردى آشنا، اسرار حضورى نه

 

از جنس من، اینروزها اینها مرا به سوسوى خویش


 مى کشانند


 

خوب من، گمان مى برم که دیگر صدایم به دیوار هم نرسد

 

پسرک تنها بازدید : 32 دوشنبه 20 مرداد 1393 نظرات (0)
 _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرمتحرک شباهنگ www.shabahang20.blogfa.com _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_

پشت پنجره , منظره ای نیست جز عبور , سکوت و من ..
من که در انعکاس شیشه بغض کرده ام ؟!
و رقص بیرحم عقربه های عمر ستیز ..
بوق ماشین بی جان , جان خیالم را گرفت
چه خوش باور است این ساز من
کلامش را حرام ‘ و شکوهش را مکروه میدانند ، خبری از انصاف نیست
اما من هنوز ایستاده ام ‘ تا اخرین خنجر نا جوان مردی ، می دانم تو هم هستى . ممنون
همین
..

 
پسرک تنها بازدید : 33 پنجشنبه 16 مرداد 1393 نظرات (0)

 

 

 

 

اشتباه اول من و تو یک نگاه بود

 

عشق ما از اولین نگاه اشتباه بود

 

گر چه باورت نمی شود ولی حقیقتی است

 

اینکه کلبه من از غم تو روبراه بود

 

می دویدم و میان کوچه جار می زدم

 

های های گریه بود و اشک و درد و آه بود

 

گاه گریه می شدیم و گاه خنده مثل شوق

 

این هم از تب همان نگاه گاه گاه بود

 

جنگ بر سر من و خدا و عشق بود و سیب

 

سیب بی گمان در این میانه بی گناه بود

 

هر کجای شب که مثل سایه پرسه می زدیم

 

ردی از عبور سرد آفتاب و ماه بود

 

آفتاب من تویی و ماه من بگو چرا

 

با حضور آفتاب ، روز من سیاه بود ؟

 

اهل شکوه نیستم وگرنه آنهمه غروب

 

بر غریبی من و تو بهترین گواه بود

 

هرچه می دوم به انتهای خود نمی رسم

 

مانده ام کجا ، کجای کار اشتباه بود

 

پسرک تنها بازدید : 39 پنجشنبه 16 مرداد 1393 نظرات (0)

عكس عمو زنجير باف واقعي 1 

وقتى کودک بودم،میخواندم،عموزنجیرباف،زنجیرمنوبافتى؟

 

 

و از این سئوال غافل بودم مگر آنکه زنجیر مرا مى بافد از من است؟

که او را عمو مى خوانم؟


حالا هم همانطور مى گذرد، مگر آنکه مرا زندان غم مى سا
زد مى تواند عشق

باشد؟
عزیز آسمان و زمین ، اندیشه را اینروزها به قیمت پادرى ساده بر کنج دیوار بى در نیز نمى خرند


دیگر بار باید برخواست و از نو بود، اما چگونه؟

 

 

آنکه مى پندارى مونس لحظه هاى درد تو مى شود روزى درد تو مى شود هر روز،

 

ابتداى راه را چنان زیبامى رویم گویى این راه را خود ساخته ایم


اما دریغ که گذر زمان گذرى مى سازد که ناگزیر از پذیرش این بى همسفرى خواهى بود


خواستن داشتن قصه عشقى نازنین، جرم این است
 و درحبسى طولانیست این

   

 ناباورى تلخ، این انتظار درد، این دورى لمسى از رویا

 همین....

 

پسرک تنها بازدید : 36 پنجشنبه 16 مرداد 1393 نظرات (0)

 

 

صدایش زدم، برگشت پرسیدم :اینجا چه مى کنى؟


گفت دلتنگ روزگاران بودم ،گفتم خوبى؟

 

 

گفت دوست داشتم مى بودم. گفتم غریبى؟گفت زمانى آشناتر از من نبود.

پرسیدم چرا اینقدر بى جانى؟ گفت بس که جان دادم.


دلم سوخت به رسم جهل مهربان گونه گفتم، سیگار؟

 

گفت آمده بودم نفس تازه کنم و رفت، همانطور که دور مى شد گفتم:

 

راستى اسمت را نگفتى ؟


به آرامى گفت: تا دیروز عشق، امروز را نمى دانم


درون مطرود و بیرون مجبور، راه سوم را نشانم بده عزیز ساده صبورم،
همین

 

 

 

 

پسرک تنها بازدید : 97 چهارشنبه 08 مرداد 1393 نظرات (0)

تنها،مرد تنها،تنهایی،مرد عاشق،مرد غمگین،جدایی،دلشکسته،افسرده،مرد دلشکسته،دلتنگ،خسته،تنهاترین تنها،ناراحت،مرد دلشکسته،تنهاترین،تنهای تنها،مردی تنها و غمگین و دلتنگ و عاشق و دلشکسته

 

 

مــــــَــرد سکــــوت می کند
نمی تواند وقتــــی ناراحت است
گریــــــــه کند و بهــــــانه بگیرد

 

او نمی تــــــواند به تــــــو بگوید
منـــــــو بغــــــل کن تا آروم بشـــــــم
نمی تــــــــواند بگــــــــوید
دلـــــــش میخواهـــــد در آغـــــــوش تــــــــو گریه کند
مـــــــــرد نمی تواند صدایــــــش را
مثـــــل دختــــر بچه ها کنـــــــد و جیــــغ بزند
و بگـــــــوید : عاشقـــــتم
او همــــــــــه ی اینهـــــــا را قـــورت می دهد
کـــــــه بگوید یـــــک مــرد است
یـــــــک آدم محکــــــــم

 

کــــــــه می تواند تکیــــــه گاهــــــت باشـــــد

 

امـــــــا شما به قوی بودنش نگـــــــاه نکنید
تــــــــوی قلبـــــــش یک کـــودک زندگـــــــی می کند
ومن یک مردم...

 

 

پسرک تنها بازدید : 40 چهارشنبه 08 مرداد 1393 نظرات (0)

 

دوسـت دارم یـڪ شبــ، هفتــاد سـال پیـــر شـوم

در
ڪنــار خیـابــانی بـایستـــم . . .

تـــو مـرا بـی آن
ڪــ بـشنــاسی ، از ازدحـام تــلخ خـیـــابـان عبــور دهــے . . .

هفتـــاد ســال پیـــر شـدن یــک شبـــ


بـه حـس گـــــرمــی دسـتـ های تـــو
هنــگامـی کـه مرا عبــور میـدهـی بــی آنـ
ڪـ بـشنــاســی،

مــ
ے ارزد . . .!

 

پسرک تنها بازدید : 34 دوشنبه 06 مرداد 1393 نظرات (0)

 

Description: http://www.xum.ir/images/2014/05/22/54151555815147114772.jpg

 

 

 

ﯾﮑــــــــــــــ ﻗﯿﻘﻪ ﺳﮑﻮﺗــــــــــــ !

 


ﺑﺨــﺎﻃــــﺮِ ﺗﻤــﺎ
ِ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﯾــــﯽ ﮐــﻪ ﺩﺭ
ﺣـــﺪِ ﯾﮑـــــ ﻓﮑـــﺮ ﻣﺎﻧـــﺪﻧــﺪ!!!
...
ﺑﺨﺎﻃـــــﺮِ ﺷﺒـــــــ ﻫﺎﯾـــﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ
ﻧـــﺪﻩ ﺳﭙﺮ ﻛـــﺮﯾـــﻢ ...

ﺑﺨﺎﻃـــﺮِ ﻗﻠﺒـــﯽ ﮐﻪ
ﯾﺮ ﭘﺎ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺸﺎﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﻟِﻪ ﺷــــﺪ ...!

ﺑﻪ ﺧﺎﻃــــﺮِ ﭼﺸﻤﺎﻧـــﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎ
ﺭﺍﻧﯽ
ﻣﺎﻧﺪﻧــــﺪ!!!

ﯾﻜــــــــــــــ
ﻗﯿﻘــﻪ ﺳﻜﻮﺗـــــــــــ!

ﺑﻪ
ﺣﺘﺮﺍﻡِ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺷـﺎﺩﯼ ﺧــﻮﺭﺍ ...
ﺑﺎ ﻧﺎ
ﺭﺍﺣﺘــــــ ﮐﺮﻧﻤﺎ ﺑﻪ ﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩﻧــﺪ!!!

ﺑﺨﺎﻃﺮِ ﺻﺪ
ﻗﺘـــــــ ﮐﻪ ﯾﻦ ﺭﻭﺯ ﻫــﺎ ﺟﻮﺩﺵ ﻓﺮﻣﻮ ﺷﺪﻩ ﺳﺘــــــ ...
ﺑﺨﺎﻃـــﺮِ ﻣﺤﺒّﺘــــ ﮐﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ
ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﻣﻮﺭﺩ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﻭﺍﻗﻊ ﮔﺮﯾـــﺪ!!!
ﯾﮑــــــــــــ
ﻗﯿﻘﻪ ﺳﮑﻮﺗـــــــــــــ !!!
ﺑﻪ ﺧﺎﻃـــﺮِ ﺣﺮ
ﻫﺎﯾــــﯽ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﻗﺘـــــــ ﮔﻔﺘﻪ ﻧﺸـــﺪ!!!
ﺑﺮ
ﺍﯼﺣﺴﺎﺳﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻧﺎﯾــــــﺪﻩ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷــــﺪ !...

 

 

 

 

 

پسرک تنها بازدید : 38 دوشنبه 06 مرداد 1393 نظرات (0)

 

عجبــــ وفـــایـــی دآرد این دلتنگــــی!

 

تنهـــــاش که میـــذآری میــری تو جمـــع و کلّی میگـــی و میخنــــدی

 

بعد کـــه از همه جـــدآ شدی از کـُنـــج تآریکـــی میآد بیرون

 

می ایستـــه بغـــل دستــتــــ … 

 

دســتـــ گرمشـــو میذاره رو شونتــــ

 

بر میگـــرده در گوشــتـــ میگـــه:

 

خـــوبــی رفیـــق؟؟!!

 

بـــآزم خودمـــم و خـــودتــــ

 

پسرک تنها بازدید : 37 شنبه 04 مرداد 1393 نظرات (0)

 

 

چرا از مرگ می ترسید ؟

 

چرا زین خواب جان آرام شیرین روی گردانید ؟

 

چرا آغوش گرم مرگ را افسانه می دانید ؟

 

مپندارید بوم نا امیدی باز

 

به بام خاطر من میکند پرواز

 

مپندارید جام جانم از اندوه لبریز است

 

مگویید این سخن تلخ و غم انگیز است

 

مگر می ، این چراغ بزم جان مستی نمی آرد

 

مگر این می پرستی ها و مستی ها

 

برای یک نفس آسودگی از رنج هستی نیست ؟

 

مگر افیون افسونکار

 

نهال بیخودی را در زمین جان نمی کارد

 

مگر دنبال آرامش نمی گردید

 

چرا از مرگ می ترسید ؟

 

کجا آرامشی از مرگ خوشتر کس تواند دید

 

می و افیون فریبی تیز بال وتند پروازند

 

اگر درمان اندوهند

 

خماری جانگزا دارند

 

نمی بخشند جان خسته را آرامش جاوید

 

خوش آن مستی که هوشیاری نمیبیند

 

چرا از مرگ می ترسید ؟

 

چرا آغوش گرم مرگ را افسانه میدانید ؟

 

بهشت جاودان آنجاست

 

گر آن خواب ابد در بستر گلوی مرگ مهربان آنجاست

 

سکوت جاودانی پاسدار شهر خاموشی است

 

همه ذرات هستی محو در رویای بیرنگ فراموشی است

 

نه فریادی ، نه آهنگی ، نه آوایی

 

نه دیروزی ، نه امروزی ، نه فردایی

 

جهان آرام و جان آرام

 

زمان در خواب بی فرجام

 

خوش آن خوابی که بیداری نمیبیند !

 

سر از بالین اندوه گران خویش بردارید

 

در این دنیا که هر جا هر که را زر در ترازو زور در بازوست

 

جهان را دست این نامردم صد رنگ بسپارید

 

که کام از یکدگر گیرند و خون یکدگر ریزند

 

درین غوغا فرو مانند و غوغا ها بر انگیزند

 

سر از بالین اندوه گران خویش بردارید !

 

همه بر آستان مرگ راحت سر فرود آرید

 

چرا آغوش گرم مرگ را افسانه میدانید ؟

 

چرا زین خواب جان آرام شیرین روی گردانید ؟

 

چرا از مرگ می ترسید

 

 

پسرک تنها بازدید : 27 شنبه 04 مرداد 1393 نظرات (0)

 


 

باید فراموشت کنم

چندیست تمرین می کنم

منمی توانم ! می شود !

آرام تلقین می کنم

حالم ، نه ، اصلا خوب نیست ....

تا بعد، بهتر می شود ....

فکری برای این دلِ آرام غمگین میکنم

من می پذیرم رفته ای

و بر نمی گردی همین !

خود را برایدرک این ، صد بار تحسین می کنم

کم کم ز یادم می روی

این روزگار و رسماوست !

 

این جمله را با تلخی اش ، صد بار تضمین میکنم...

 

پسرک تنها بازدید : 30 شنبه 04 مرداد 1393 نظرات (0)

AMOROUSLY LETTER نامه عاشقانه غضنفر به عشقش (اوج خنده)  

سر آغاز نامه عاشقانه با نام یارم می نویسم صادقانه.
از عشق می نویسم از صفایش ، از محبت می نویسم از وفایش ، از دلش می نویسم ، از نگاهش.
در همان لحظه اول که تو را دیدم عاشقت شدم، عاشق آن چهره ماهت شدم ، عاشق آن قلب تنهایت شدم.
عاشق حرفهای پر مهرت شدم، عاشق چشمهای زیبایت شدم.
در همان لحظه بیادماندنی دلم به دست و پایم افتاده بود که بیایم با تو دردو دل کنم . چیزی در دلم مانده و غوغا به پا کرده که موقع درد و دلهایم به تو خواهم گفت!
می خواهم بگویم دوستت دارم، عاشقت هستم.
درهمان لحظه اول که تو را دیدم احساسی در دلم داشتم!
احساس می کردم چشمانت به من می گویند بیا باهم باشیم ، از هم بگوییم ، بادل باشیم.
چشمانت به من می گویند بیا و با عشق همسفر باش!
ای هستی ام ، ای یاورم ، ای دلدار زندگی ام زودتر بیا و در قلبم خانه کن. بیا و قلبم را آرام کن. بیا تا دلم خون نشده ، تا گل خونمون همش پرپر نشده! بیا سر قرارمان ، قرار هر روز و هر شبمان.
نامه ام را برایت بر روی بهترین کاغذ زندگی می نویسم با جنس اعلا.

 

اما نامت را بر روی دیواره سرخ قلبم تا ابد نگه خواهم داشت.

 

پسرک تنها بازدید : 42 سه شنبه 31 تیر 1393 نظرات (0)

 



لازم است بگویم ...

قلبم...

یک خط در میان میزند

زود نیست...؟

دست هر پیرزنی را گرفتم

گفت:"پیر شی مادر"

خدایا...

نکند در جوانی پیر شدم؟

پسرک تنها بازدید : 34 سه شنبه 31 تیر 1393 نظرات (0)

 


خــــــــدایــا

مگــر بودن او در کنـارم چقـدر از جهانـت را میگرفــت؟

 

به حرمت تمام شبهای بغض و بیداری

تمام زخمهای عمیق و کاری

به احترام خودم...صبوری بی اندازه ام

و روی پا ایستادنم بعد از طوفانی ویرانگر !

مطمئن باش

هیـــــــچ چیــــــــــز را هـــــــــــرگز...

نه می بخشم - نه فراموش می کنم !

و تو ...

باشد که رستگار شوی !!!

پسرک تنها بازدید : 59 سه شنبه 31 تیر 1393 نظرات (0)

 

نامه ای برای خدا

خدایا منم بنده گنه کار و زمین خورده ات؛ چرا کمکم نمی کنی؟ خدایا تو که بزرگ وبخشنده ای چرا جوابم را نمیدی؟ خداوندا ، بارالها ! از گناهانم مانند آرزوهایم ساده بگذر!تا من بدبخت راحت باشم ، من که کسی را ندارم تنها وبی کس تو این دنیای پر از نیرنگ و فریب مانده ام تنها امید ودلخوشیم تویی اما انگار تو هم از دستم خسته شدی . خدایا خسته شدم از لبخند های اجباری و حرفهای تکراری . حالم به طرزی شده که خجالت می کشم از اینکه آروز کنم و برآورده نشه. نمیدونم تو زندگیم چه گناهی مرتکب شدم که مستحق چنین عذابی باشه وبه چنین سرنوشتی دچار بشم . خدایا نگاه کن منم ! از بی کسی خسته شدم توبن بست تنهایی هام گیر کردم تا به کی به زور خوشحال باشم وزندگی کنم؟ خدایا منم آدمم ، منم حق زندگی دارم ، منم دل دارم ، منم لذت بردن از زندگی را دوست دارم ، منم آرامش را دوست دارم ، خواب راحت را منم دوست دارم ، خسته شدم از این همه ترس از تنهایی.

بی کس مانده ام در کوچه های بی کسی ، سنگ قبرم را چرا نمی سازد کسی


 

پسرک تنها بازدید : 33 سه شنبه 31 تیر 1393 نظرات (0)

 

 

ای قلم

یاریم کن تا بنگارم بر صفحه سفید  دردم را،

بگویم از دلهایی که سنگی شده اند ،قدمهایی که عشق را لگدمال  میکنند

و قلبهایی  که فقط صدای شکستنشان به گوش میرسد.

پسرک تنها بازدید : 34 سه شنبه 31 تیر 1393 نظرات (0)

 

وقتی کسی در زندگی ات نباشد،

همش  یک دغدغه داری،

غصه ی نبودن کسی در حیاط خلوت زندگی

اما وقتی کسی می آید،

هزار دغدغه همراه ش می آید سراغت،

همه ش دلهره داری

می ترسی

ترس از دست دادنش

دلهره ی نبودنش

رفتن و برنگشتنش..

آدمیزاده... اما همیشه دومی را می خواهد

که کسی باشد..

هرجور بودنش را ترجیح می دهد به اصلا نبودنش

کجا خواندم یادم نیست که

“عشق میل به خود ویرانگری دارد“

پسرک تنها بازدید : 35 سه شنبه 31 تیر 1393 نظرات (1)

0851Labkhand کارت پستال عاشقانه خسته ام 

خسته ام

خسته ام از نوشتن از عشق ،از نوشتن از اینهمه دروغ...

خسته از این کلمات کودکانه ، از دلخوشی های بچگانه

خسته از این سردرگمی،  خسته از فراموش کردن بودنم

فراموش کردن هستی ام،  وجودم

خسته از کشیدن منحنی به شکل قلب و پرتاب تیری بسوی آن.

خسته از دویدن  برای رسیدن ، برای رسیدن به هیچ

خسته از شنیدن نجوای ناله های عاشقانه ی عاشقی

 در کنج تنهایی هایش.

خسته ام از این اعتیاد قلبم به عشق،  از اعتیاد چشمم به اشک

خسته از باور دروغی به نام عشق،  خسته از این قمار، قمار دل

که آخرش چه برنده باشی چه بازنده ،  بازنده ای بیش نخواهی بود

خسته از جارو کردن خرده شیشه های دل خسته،

 از بریده شدن دستم از دست این خرده شیشه های مقدس

خسته از مرهم گذاشتن براین زخمهای کهنه

خسته ام از به زیر سوال بردن عشق

 

     خسته ام ،   خسته...  خسته ی  خسته... 

پسرک تنها بازدید : 71 سه شنبه 31 تیر 1393 نظرات (0)

 

  گریه میکنم

   برای فاصله هایی که آمدند

    و بی هیچ سلام و سوالی.....

   میان سادگی هامان نشستند!

   گریه میکنم

   برای ابرهای پر بارانی که آمدند و

  تا بی نهایت علاقه مان سایه انداختند.

   بگذار آنقدر ببارند

    تا گلوگاه گریه از آوار این ترانه های خیس لبریز شود

   گریه میکنم

   اما تو نگران نباش

پسرک تنها بازدید : 49 سه شنبه 31 تیر 1393 نظرات (0)

عکس تنهایی

 

بگذار ياد عاشقانه ترين دلواپسي هايم خط نخورده باقي بماند تا هميشه

 

گفته بودم اگر نگاهم نكني تمام شعر هايم يخ ميزند واسيرطعنه ی ثانيه ها

 

مي شوم.حالا نمي دانم تكليف خيس خيال وخاطره هايم بي تو چه ميشود

 

فقط خدا كند ارزوهايم در بيابان تنهايي با طوفان غرور تو كمرنگ نشوند

 

انوقت من مي مانم وزندگي كه به دنيای چشمان تو باختم...

 

بغض گلايه های پر دردم را در هجوم تنهايی در باغ بي مهريت

 

غريبانه مي شكنم.ميخواهم گريه هاي بي صدايم را فرياد كنم شايد...

 

مرا به خاطر بياوري.

پسرک تنها بازدید : 47 سه شنبه 31 تیر 1393 نظرات (0)

20472849336058183847 کارت پستال عاشق منتظر... 

ای عشق!
گم شده ام میان خطوط خسته ی کاغذ...
میان هق هق باران...
 میان دریایی که شن های ساحل را دست می کشد...
 میان هجوم شهاب های مست...

دلم خسته است؛

مثل همیشه لحظه هایم را می شمارم، با انگشت...

اینجا منم! ایستاده ام به امید آنکه دستی پنجره ام را به روی آشنایی بگشاید...
ایستاده ام! در کنار دریای دلم و باران چه سرمستانه نبض هق هقش را در زلال آب ها رها می کند...
حالم اصلاً خوش نیست... زیر هجوم درد قد خمیده ام...
و خسته ام از امید های واهی...، انتظار بیهوده...، گریه های بی مجال...
اینجا منم! ایستاده ام! چوب به دست، نام تو را حک می کنم روی شن های نرم ساحل!

دلم خوش بود که می آیی؛

تنها نه... با دلم!

تمامش کن! بشکن آن غرور مردانه را... بشکن سکوت را...
کسی از دور دست ها نامت را فریاد می کشد...
فریاد می کشد نامت را: ای عشق

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    به نظر شما مطالب سایت بیانگر چه شخصیتی میباشد؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 36
  • کل نظرات : 5
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 7
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 17
  • باردید دیروز : 35
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 59
  • بازدید ماه : 133
  • بازدید سال : 734
  • بازدید کلی : 7,073
  • کدهای اختصاصی

    ツCode style picturesツ
    http://bo3e.com/wp-content/uploads/style-ax-cod.gif 

    كد ساعت

    
  • مجتمع طلائیه
  • بزرگترین گالری عکس













    دریافت کد عکس تصادفی

    آرشیو کد آهنگ دانلود آهنگ جدید